دليل ترور بی نظير بوتو از پرده بيرون افتاد
اعلام آمادگی وزير دفاع امريکا
برای ورود ارتش امريکا به پاکستان


 


برای انتخابات مجلس هشتم
امام جمعه موقت قم نيز
"هردوانه" ميل دارند!

       پیک هفته 100  --------  6 بهمن 1386 26 ژانویه 2008

  infos@peiknet.com  

اخبار هفته

نامه مجاهدين انقلاب به رهبر
کانون توطئهها وانحراف‌ها
خود "حضرتعالی" است!

بسوی قطعنامه سوم
اجلاس نيم روزه 1+5
 چند ساعته به نتيجه رسيد

 شورای نگهبان
 رقص رد صلاحيت

 با ساز امريکا!


حسن روحانی
وقت گفتن رسيده!

 محتشمی پور
روحانيون خط امامی
مقابل یکه
تازی رهبر

گفتگو با بهزاد نبوی
آنچه پشت صحنه گذشت
و مردم ازآن خبر نداشتند!

 سيستم می گويد:
توی دهن

طومار نويسان بزنيد
تا طومار نويسی

 رويه نشود!


ادامه خواب خرگوشی 

بی نظیر بوتو، پیش قربانی

 حوادث آینده ایران

افسانه نگاهی


فراخوان نهضت آزادی

سازمان ملل را به نظارت

بر انتخابات ایران فرا بخوانید


40 + 20
قدرت از اين اتاق ج.اسلامی را رهبری می‌کند!

 "دی ولت"
روسيه تحت اقتدار4 سلطان يهودی تبار

نامه سرگشاده دگرانديشان
مردم از آزار، سانسور
و سرکوب به جان آمده اند

سئوال روز مردم
دولت با 150 ميليارد دلار
درآمد
نفتی دوساله چه کرده؟

هاشمی رفسنجانی:
شاه را هم افزايش ناگهانی قيمت نفت بُرد

انتقال گلايه  به دفتر رهبر
سپاه پاسداران پای خود را
از دستگيری ها کنار بکشد!

محسن رضائی
شاهکار علی لاريجانی  
بازی - فريب - با سولانا بود

 از نتايج  "امنيت اجتماعی"
نرخ مواد مخدر در اصفهان

 دو برابر شد و پخش کنندگان  مسلح


با ارسال نامه  به قوه قضائيه
صف آرائی ازمیان
 فرماندهان سپاه

مصاحبه شيرين عبادی
تحريم و حمله، عليه مردم است

دکتر زهرا بنی يعقوب
دادخواهی فرماندهان سپاه
برای رسيدگی به تجاوز و قتل

 "رمضان‌زاده" :

در روی کار آمدن احمدی نژاد

42 در صد مردم مقصراند


 حسن روحانی
روزهائی که هر لحظه انتظارحمله امریکا میرفت

 کاظم دارابی در تهران
عضويت در
 چه تشکيلاتی
مهم تر از

وزارت خارجه و مجلس؟


آنچه را مطبوعات
تاکنون ننوشته اند

لقمه والله بالله
 دادگاه قتل زهرا کاظمی

3 زندان در تهران

اوین

1- زندان اوين- آنچه در جامعه می بينيد در اوين حکم است!

2- - بخش دوم - قزلحصار و رجائی شهر روی اوین را سفید کرده اند

3- زنان در اوین

 قزلحصار

1- زندان ابوغريب، در قرنطينه قزل حصار رنگ می بازد!

2- خلق های ايران در زندان قزلحصار به خودمختاری رسيده اند

رجائی شهر

آخرين بخش: زندان رجائی شهر اينجا باستيل ايران است


 خبرگزاری ايسنا
سخنرانی 16 آذری رهبر:
با سخنرانی، نشريات متنوع
و اجتماعات در دانشگاه ها موافقم

تحليل دکتر يزدی
تله ای بنام

"گزارش امنيتی امريکا"


در بيانيه چالوسانه
شيخ محمد يزدی يادش رفت بنويسد:
اعليحضرت شاهنشاه آريامهر

بيانيه تحليل شورای ملی مذهبی های ايران

 

"ايران" هدف بزرگ تحولات هفته گذشته جهان!
خانه های خالی
شطرنج مقابله پر می شود

ديدار سران نهضت آزادی و ملی مذهبی
 با آيت الله منتظری

منافق آنهائی هستند که در سال اتحاد ملی
دلسوزان کشور را رد صلاحيت می کنند
و. محمد رضا کاثرانی

نگاهی به سخنان محسن آرمين
تقسيم وظيفه رد صلاحيت ها
ميان شورای نگهبان و دولت

اصلاح طلبان
برای عبور از اين دو راهی
زيرکانه ترين "مانور" لازم است
محمدعلی ابطحي

گفتگو با تاج زاده درباره انتخابات مجلس هشتم
30 سال پس از "محمد" نيز
خلافت، سلطنت مطلقه شد!

نامه سرگشاده روشنفکران آذربايجان به نمايندگان مجلس
لااقل بگذاريد به زبان خودمان
بنويسيم، بخوانيم و حرف بزنيم

روزنامه ايجپشن گازت- مصر22 ژانويه 2008
"تنورانتخابات" اين بار برای
پختن نان "خودی ها" گرم است

کامليا انتخابی فرد

آتش به جان آن فتد
که ملت ايران را بی تفاوت کرد

اين عکس، بعنوان مقابله ايران با سازمان ملل، به سراسر جهان مخابره شده و در بسياری از مطبوعات غرب انتشار يافته است. عکس مربوط به شماری از تظاهر کنندگان و تحصن کنندگان حرفه ای وابسته به دولت و شورای تبليغات اسلامي(بخوانيد احمد جنتی) است، که سه روز پيش دراعتراض به محاصره غزه در برابر دفتر سازمان ملل در تهران جمع شده و پرچم سازمان ملل را آتش زدند. متعاقب همين واقعه، احمد جنتی در نماز جمعه خود با اشاره به محاصره غزه در تهران گفت: خاک بر سر سازمان ملل!
نه آتش زدن پرچم سازمان ملل خواست و اراده ملت ايران است و نه احمد جنتی سخنگوی ملت ايران و نه آنها که درعکس می بينيد نمايندگان مردم ايران. اينها بازی های تبليغاتی است که جز به ضرر مردم ايران تمام نخواهد شد. مانند بسياری از حرف ها و اقدامات ديگر حاکميت.
اما، دريغ است اگر گفته نشود که اتفاقا نقش نخست را در بی تفاوتی ملت ايران نسبت به ملت فلسطين و خلق عرب و فاجعه اسرائيل در منطقه زير سر حاکميت جمهوری اسلامی است. آن که اين حساسيت را از مردم ايران گرفت عملکرد جمهوری اسلامی بود. همان بلائی که بر سر نفرت مردم از امريکا آمد. به نسل جديد کشور – لااقل دانشگاهی ايران، اعمم از مشغول تحصيل و يا بيرون آمده از دانشگاه- بياندازيم. واقعيت چيست؟ پيروی از شعارهای احمد جنتی در نماز جمعه ميدهد و حرف هائی که رهبر می زند؟


دادگاه بلخ
يک روزنامه نگار
 افغان
 را می خواهد گردن بزند!


گزارش نوروز از
اعتراض و تظاهرات خيابان
روز گذشته دانشجويان کوی

اعتراض و سرکوب در زندان گوهر دشت

قتل و خودكشی در "سقز" کردستان ايران

امنيت ملی يا جنايت ملی؟
گوشه ای از آنچه در زندان گوهردشت می گذرد

توطئه يا حادثه؟
پخش گاز خفه کننده در جمع هنرمندان و ورزشکاران

برای ساختار معيوب فکری "حسينی" بايد کرد!


گردن "سرمايه" زير گيوتين

روزنامه "سرمايه" با انتشار همين آمار مختصر و خشک و خالي و عنوانی که برای آن انتخاب کرده بود، گردن خود را بُرد زير گيوتين مرزهای قرمز آن دخمه نشينانی که دولت احمدی نژاد را سر انگشت خود می چرخانند:

اقتصاد مداحی در ايران

براساس برخی آمارهای غيررسمی، حدود 300 هزار مداح در ايام محرم در كشور فعاليت می‌كنند....


يک مو از تن شريعتمداری کم شد
جنازه احمد الهياری از "کيهان" به گورستان رفت!

حمله سپاه 300 هزار نفره مداحان

 گزارشی از بازداشتگاه‌های مخفی

 در جمهوری اسلامی

ازداشتگاه 336
کامل ترين و مدرن ترين تجهيزات شکنجه دراينجا متمرکز است

انديشه بنيانگذاران سپاه پاسداران، دفاع از
دستآوردهای انقلاب 57  درکنار مردم بود

فراموشخانه 59
حکومت حفاظت اطلاعات سپاه در بازداشتگاه های مخفی


گزارشی از بازداشتگاه های مخفی
بهشت و جهنم
در دو بازداشتگاه بند 209
خانه تک طبقه "ربابه" در حیاط اوين برای افراد بسيار خاص!


"اداره آگاهی"
فاسد ترين ارگان انتظامی در نظام جمهوری اسلامی

دراينجا گوشت را برای نگهداری، سپرده اند دست گربه!


انتشار گزارش تحقيقی گروه فعالان حقوق بشر درايران
قربانيان در بازداشتگاه آگاهی و خانه های امنيتی

بخش پايانی

بازداشتگاه های مخفی، ستون فقرات جمهوری اسلامی


حساب بانکی

AKHP

DEUTSCHE BANK

BIC: DEUTDEDBBER

IBAN. DE 31100700240459374500

آدرس پستی

Postfach 200208
  13512 Berlin

Germany

 

 

    

 

 
 
 

تماس با ما - اشتراك پيك

دیدگاه ها

تو شدی "قدرت"
 و ما همه
 "ول معطليم"!
احمد شيرزاد

من صلاحيت ندارم ، تو صلاحيت داری. من سياهپوستم و تو سفيد پوست . من اگر كاری انجام دهم بنا به خواسته دلم بوده و تو هر تصميمی كه بگيری بنا بر مصلحت و تدبير است. من اگر به عرصة سياست بيايم قصدم قدرت طلبی است و تو اگر بيايی نيتی جز خدمت به خلق خدا نداری . من اگر برای 50 نفر در يك محفل كوچك سخن بگويم جنجال تبليغاتی به راه انداخته ام و تو اگر از رسانة ميليونی با صراحت مرا متهم كنی روشنگری كرده ای . من اگر جامعه را نسبت به خطرات پيش رويش هشدار دهم ذهن ها را مشوش كرده ام و تو اگر صدها و هزاران ايرانی را به بيگانه منسوب كنی مردم را بيدار كرده ای .
من ناحقم چون قدرتی غير از كلام ندارم و تو بر حقی چون از هر قدرتی برای اعمال نظراتت بهره مندی . من قابل اعتماد نيستم چون در حلقه قدرت جايی ندارم و تو با ورود در حلقه قدرت از هر پرسشی مصون هستی . من بايد تا فيها خالدون زندگی شخصی ام را برای توبازگو كنم و تو به صرف آنكه در حلقه ياران مورد اعتمادهستی زندگی ات در پرده است . من از فردايم نمی توانم ايمن باشم و تو برای جايگاه نواده هايت هم برنامه داری .
به تو گفته اند حق داری صلاحيت مرا بررسی كنی . به تو گفته اند اعتقاد مرا به اسلام اندازه گيری كنی . به تو اين حق را داده اند كه ميزان التزام عملی مرا به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی تعيين كنی . می گويند صلاحيت مرا بايد تو احراز كنی . يعنی تو اين حق را داری كه تشخيص دهی من به اسلام اعتقاد و التزام عملی دارم يا نه . يعنی تو اين اختيار را داری كه در ميزان وفاداری من به كشور تصميم بگيری . به تو اين اجازه را داده اند كه درجه پايبندی مرا به قانون تشخيص دهی . اين نظام به تو حقی داده است كه خداوند به پيغمبرش نداد .
اكنون تو در موضعی نشسته ای كه ايمان يا بی ايمانی مرا محك بزنی . به ياد ندارم خداوند در هيچ فرازی به هيچ فرستنده ای اين حق را داده باشد كه در اين دنيا انسانها را به مؤمن و غير مؤمن ، معتقد و غير معتقد ، ملتزم به اسلام و غير ملتزم به اسلام و... تقسيم كند .
اما چه كسی صلاحيت خودت را تأييد می كند؟ تو خودت از كدام صافی عبور كرده ای كه معلوم شده است به اسلام اعتقاد والتزام عملی داری ؟ چه كسی به تو تضمينی داده است كه نمازت مقبول است و نماز من نامقبول؟ چه سندی به دست توست كه جايگاه تو را نزد خداونداز من بالاتر تعيين كرده است؟ خودت بهتر می دانی كه با عبور از دالان قدرت و با ارتباط بااصحاب قدرت بر آن صندلی قضاوت تكيه كرده ای . خوب می دانی كه اگر حتی در چند محفل خصوصی زبان به انتقاد بگشايی آرام آرام ازليست معتمدين حذف می شوی و ديگر بر آن مسند نخواهی بود. تو خودت خوب واقفی كه در اين كشور با چه سرعتی هر سال عده ای را از قطار سياست پياده می كنند. بنابر اين خوب می دانی كه شرط سوار ماندن چيست. می دانی كه در هر زمان بايد از چه كسانی تبری بجويی وتلاش كنی با خشن ترين تدابير از آنها ياد كنی تا كسی در وفاداری تو شك نكند .
30 سال پيش همه با هم بر قطار انقلاب سوار شديم تا از تاريكی يك نظام ديكتاتور غير پاسخگو به روشنايی يك نظام مردمسالار و شفاف سفر كنيم . نمی دانم در آن زمان تو كجا بودی ، كناری ايستاده و تماشا می كردی، ‌يا مثل امروز معتقد بودی كه هر چه حكومت انجام می دهد خدشه ناپذير است؟ شايد اصلاً به اين دنيا نيامده بودی و شايد مثل من به فرداهای روشنی در پرتو يك نظام سياسی مردمسالار و اخلاقی فكر می كردی. ما همه با هم از كوچه ها و خيابانهای شهر گذر كرديم و در دالان تاريخی نه چندان طولانی سه دهه از عمرمان را گذرانديم. اكنون تو راهت را چنان تنظيم كردی كه در پشت ميزی بنشينی و در مورد ايمان و اعتقاد من تصميم بگيری و من به راهی رفته ام كه برای ملاقات با تو بايد بيرون بايستم تا حاجب از تو كسب تكليف كند .
درست است كه برادر، راه ما از هم فاصله دارد. تو معتمدی دراين كشور كسانی برات پاكی و تقوای خودرا از خود خدا گرفته اند و من معتقدم انسانها با هر پيشينه ای در هر موقعيتی بری از خطا نيستند. تو بر اين تصوری كه هر چه از ناحيه حاكمان رسد عين حق است و من معتقدم حاكمان عميقاً به نصيحت و هشدار ما نيازمندند. تو بر اين گمانی كه همين كه نام اسلام بر يك نظام نهاده شد رفتارها و اخلاق ها اسلامی است و من فكر می كنم ورای ظواهر اسلامی اين رعايت انصاف و عدالت است كه ضامن حركت صحيح يك نظام خواهد بود .
آری من و تو با هم فرق داريم، زياد هم فرق داريم . من پس از انقلاب به اينصورت بودم كه بايد گام به گام يك نظام سالم و صالح را پی ريزی كرد و تو فكر می كردی كه هر چيز كه بر آن نام انقلاب حك شده بود مصون از هر نوع فساد است .
من بر اين گمان بودم و هستم كه كشور همواره نياز به اصلاح و ساماندهی دارد و تو بر اين تصوری كه ما در ايده آل ترين نظام سياسی چه نيازی به تغييرات داريم. من از آن آغاز نتوانستم به راحتی چشمم را به روی ناراستی ها ببندم و تو چشم ات را به بالا دست دوختی كه از كدام مسير بروی تا كسی از تو رنجيده نشود. من نگرانم كه قطار مملكت از خط خارج نشود و تو دلواپسی كه تو را از قطار پياده نكنند. من وقتی ببينم مركب كشور مسير را به خطا می رود فرياد می زنم و تو با تمام قوا مراقبی كه از مركب به زمين نيفتی .
آری برادر، تو چاره ای نداری كه مرا رد صلاحيت كنی وگرنه خودت پس از چندی رد صلاحيت می شوی. من و تو قرائت های متفاوت و متضادی از وفاداری به نظام داريم. من گفتن انتقادها، نصيحت ها و هشدارها را با تمام تلخی شان مصداق وفاداری به كشور و نظام می دانم و تو نگرانی كه كسی بر تو اخم كند. من متقابلاً صلاحيت تو را برای اداره كشور رد می كنم. ايران ما در آستانه فرازی خطير از تاريخ خويش به مردان و زنان شجاع و از خود گذشته نياز دارد تا با تدبيری مضاعف دهه ها و قرن ها عقب ماندگی و توسعه نيافتگی را جبران كنند. بی انصافان و عدالت شكنانی كه در مسند قدرت تنها به دنبال راهی برای حذف ديگران و ابدی كردن قدرت خود هستند هرگز صلاحيت نشستن بر جايگاههای مديريت اين جامعه راندارند. البته اگر كسانی رأی خود را بر ملت مقدم نمی پنداشتند آنگاه مردم به بهترين وجه معين می كردند كه چه كسی صلاحيت دارد و چه كسی بی صلاحيت است؟


قربانيان مشروطه
رفتگان اهل قلم!
نعمت احمدي(وکيل دادگستری)

سال گذشته به مناسبت يكصدمين سال مشروطه، به موضوع پيدا كردن محل دفن نويسندگان خصوصاً اهالی مطبوعات اشاره کردم.
در آن نوشته‌ها كه مفصلا‌ً در روزنامه اطلا‌عات چاپ می‌شد مكان و محل دفن تعدادی از روزنامه‌نگاران معروف را به خوانندگان معرفی كردم. محل دفن خطيب و روزنامه‌نگار معروف مشروطيت سيدجمال واعظ (پدر سيدمحمدعلی جمالزاده)، محل دفن شيخ احمد روحی‌كرمانی و ميرزا آقاخان كرمانی كه به عشق مشروطه بالا‌ی دار رفتند. هرچند سر اينان را با كاه انباشتند و به تهران فرستادند و جنازه اين دو نفر به اضافه خبيرالملك را در خرابه‌ای در بيرون تبريز زير آوار ديوار مدفون ساختند كه ظاهرا امروز محل آن معلوم نيست.
راجع به مقبره شيخ‌فضل‌ا... نوری و اينكه آيا در تهران دفن است يا چنانچه معروف است در قم و در مقبره‌ای كه هم‌اكنون به نام ايشان است دفن شده است نيز بايد گفت هرچند شيخ فضل‌ا... به لحاظ فقاهت خود و نام و آوازه شرعی در قالب روزنامه‌نگار نمی‌گنجد، اما لوايح شيخ در زمانه مهاجرت و تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم از هر نوشته‌ای كه روزنامه‌های آن زمان می‌نوشتند پرخواننده‌تر بود. زمان نوشتن مطالب راجع به مقابر بزرگان، خصوصاً اهل قلم، تماس‌های مختلفی از طرف خوانندگان روزنامه اطلا‌عات با من گرفته شد كه اين كار را دنبال كنم و حتی به صورت دعوتی فراگير از مردم بخواهيم كه اگر از محل دفن بزرگان اين كشور خصوصاً اهل قلم اطلا‌ع دارند مرا ياری كنند. متاسفانه مسوولا‌ن روزنامه اطلا‌عات علی‌رغم محبت خود به من، ظاهراً صلا‌ح را در چاپ مطالبم در اين روزنامه نديدند و موضوع تعقيب آن مهم، به فراموشی سپرده شد. اما در بين نامه‌ها و تلفن‌ها به مطلب مهمی برخورد كردم كه محل دفن دو تن از نام‌آوران عرصه مطبوعات و قلم كه جزو نخستين شهدای اين وادی می‌باشند نيز پيدا شد. ميرزاجهانگيرخان مدير صور اسرافيل و ملك‌المتكلمين؛ دو نفری كه در جريان به توپ بسته شدن مجلس و واقعه باغشاه با مظلوميت تمام به قتل رسيدند و علی اكبرخان دهخدا، ديگر نويسنده صور اسرافيل با شعر زيبای خود - ياد آر زشمع مرده ياد آر - نام وی را در ادب فارسی تا ابد مخلد نمود.
در واقعه باغشاه نويسنده جسور ديگری به نام شيخ احمد تربتی، مدير روزنامه روح‌القدس، معروف به سلطان‌العلمای خراسانی هم شهيد شد و ظاهراً جسد وی را در چاهی انداختند و تا چند روز صدای ناله او از درون چاه می‌آمد، اما دوره استبداد صغير محمدعلی‌شاهی اجازه نداد كه چاه مورد نظر شناسايی شود و هم‌اكنون از محل دفن يا به چاه افكندن سلطان‌العلما بی‌خبريم.
متاسفانه در طرح توسعه بيمارستان لقمان‌الدوله ادهم، مقبره ملك‌المتكلمين و ميرزاجهانگيرخان صور اسرافيل در شرف نابودی است و توسعه پاركينگ اين بيمارستان، مقابر اين دو شهيد راه قلم را شايد تا امروز در خود فرو برده باشد (سال گذشته كه يكی از نوشته‌های من در روزنامه اطلا‌عات برنده لوح تقديری از طرف سازمان ميراث فرهنگی شده بود در حضور آقای رحيم‌مشايی رئيس سازمان ميراث فرهنگی خواهش كردم كه مانع نابودی مقبره اين دو شهيد شوند و مجدداً اين خواسته را تكرار می‌كنم.)
مساله گورستان و محل دفن اهالی قلم و نام‌آوران اين مرز و بوم هميشه با اما و اگرهايی روبه‌رو بوده است.
معروف است فردوسی بزرگوار را اجازه ندادند در قبرستان مسلمين دفن شود و فقيه شهر توس او را ثناگوی مجوسان دانسته بود و لا‌يق دفن در قبرستان مسلمين نمی‌دانست - البته می‌دانيم فردوسی شيعه بود، شايد از اين بابت كه رافضی است - بنابراين او را در باغ محل سكونتش در قريه ‌باژ دفن كردند كه امروز بنايی درخور مقام فردوسی درآن سر برآورده كه از باد و باران گزندی نمی‌يابد و شاعر محبوب اين سال‌ها، مرحوم مهدی اخوان‌ثالث هم در اين مكان دفن است.
حافظيه و سعديه هم بايد حكايت ديگری داشته باشند، چنانچه خواجوی‌كرمانی هم در دروازه شيراز معروف به تنگ الله‌اكبر مدفون است و بيت "تن خواجوی‌كرمانی به شيراز - به تنگ افتاده است الله‌اكبر" معروف است.
نظامی‌گنجوی در گنجه آذربايجان است، مولا‌نا در قونيه تركيه. تبريز اما از پيشگامانی است كه در گذشته مقبره‌الشعرا داشته و چه خوب كه تعدادی از بزرگان را در يك جا دفن كرده‌اند و امروزه از مكان‌های ديدنی شهر تبريز است.
مرحوم ظهيرالدوله كه از شاهزادگان قاجاری و از دراويش صاحبنام بود در دربند شميران مكانی را برای دفن بزرگان در نظر گرفت و امروزه تعدادی از بزرگان اهل قلم و هنرمندان در اين قبرستان غنوده‌اند. از شعرا، ملك‌الشعرای بهار، رهی معيری، ميرزاده عشقی، ايرج‌ميرزا، فروغ فرخزاد و تنی چند كه حضور ذهن ندارم و از هنرمندان داريوش رفيعی، موسی‌خان معروفی و گروهی ديگر. سال‌هاست به اين مكان سری نزده‌ام و اسامی ديگر بزرگان فراموشم شده. قبرستان ابن‌بابويه محل دفن بزرگانی همانند علی‌اكبرخان دهخدا و مسگرآباد نيز مدفن تعدادی ديگر است. هرچند حرم حضرت عبدالعظيم(ع) به لحاظ قداست مكانی پذيرای بزرگانی چند است، از ستارخان گرفته تا شاهان قاجار مانند ناصرالدين‌شاه.
با اختصاص بهشت‌زهرا(س) به عنوان قبرستان عمومی تهران، تقريبا دفن اموات در ساير قبرستان‌ها به ظاهر قدغن شد، مگر امامزاده‌های معروف كه اهالی و ساكنين محل به لحاظ سابقه سكونتی و علقه خانوادگی تا هنوز اجساد عزيزان خود را در اين مكان‌ها دفن می‌كنند. از دهه 40 به بعد گورستان بهشت‌زهرا(س) در كنار شهر تهران اكثر اموات، خواه عادی و خواه شناخته‌شده را در خود مدفون ساخت. نمی‌دانم اين فكر خوب از چه كسی بود كه قطعه‌ای را برای هنرمندان اختصاص دادند. هم‌اكنون قطعه هنرمندان در بهشت زهرا(س) از قطعات ديدنی و پررفت‌و آمد است. هرچند امامزاده طاهر در كرج ظرف اين چند سال توانست با توجه به دفن غلا‌محسين بنان، احمد شاملو و چهره‌های ديگر، رويكردی جديد را به محل دفن بزرگان و نام‌آوران بدهد. تعريف هنرمند با توجه به گستردگی دامنه هنر اين دغدغه را برای بسياری دارد كه چه كسی هنرمند است؟ سه‌شنبه هفته گذشته، سيدمهران قاسمی چهره هميشه خندان مطبوعات در اوج جوانی و ثمردهی، با سكته قلبی از ميان ما رفت. حضور پررنگ اهالی مطبوعات و تشييع جنازه باشكوه جوانی 30‌ساله را تا آن روز خيابان كريمخان زند به خود نديده بود؛ جوانی بی‌ادعا اما پرانرژی كه توانسته بود از انبوه مطالب بين‌المللی، درد واقعی جوامع توسعه‌‌نيافته را پيدا كند و هر آنچه می‌نوشت يا ترجمه می‌كرد همه از درد بود؛ از فلسطين گفتن و نوشتن كه امروزه به تفاخر تبديل شده تا نوشتن از درد فلسطين و ارائه راهكار. همه اين خوبی‌ها- هرچند با بداخلا‌قی رسانه‌های ديگر خصوصاً تلويزيون روبه‌رو شد- باعث گرديد اشك‌بار‌ترين تشييع جنازه اهالی خودجوش رسانه در سرمای چند درجه زير صفر دی‌ماه سال 86 در تهران شكل بگيرد. طرفه اينكه شهردار تهران دكتر قاليباف نه از باب شهردار بودن كه از نگاه مطبوعاتی به مرگ مهران قاسمی نگريست و آقای اسماعيلی مدير خبرگزاری مهر- فارغ از ديگر سمت‌های خود- از باب همدردی با اهالی قلم- سنگ‌تمام گذاشت و در آخر اين مهندس رضائيان مسوول بهشت‌زهرا(س) بود كه دوش به دوش احمد مسجدجامعی عضو شورای شهر- وزير سابق ارشاد- و نويسنده مطبوعاتی طرحی نو در‌انداختند و هديه‌ای به اهالی رسانه دادند كه نام خود را تا ابد مخلد نمودند. من‌بعد اهالی مطبوعات بی‌دغدغه از رنج بازماندگان در تهيه مكانی برای تدفين، می‌دانند قطعه‌ای در بهشت زهرا(س) است؛ يعنی روزی كه مقدر است و زنگ‌ها به صدا درخواهند آمد. يك گروه جنازه‌ای را مشايعت خواهند كرد و گروهی ديگر كه در خاك ماندگارند به بدرقه‌‌اش خواهند آمد، فراق وصالی وصف‌ناشدنی. نام مهران قاسمی تا ابد بر سردر اين قطعه- حال گو تابلويی نباشد- باقی خواهد ماند با آن خنده‌ای كه به همه بدی‌ها می‌خنديد. از آن پنجشنبه هر نويسنده روزنامه، حداقل اين دلخوشی را دارد كه در وقت مردن جايی برای آرميدن دارد؛ جايی كه دوستانی هم‌قلم- حتی نويسندگان بدقلمی كه بداخلا‌قی می‌كنند- در گستره‌ای به وسعت قطعه "اهالی رسانه" يا هر نام ديگری كه دوستان پسنديدند فارغ از تعلقات اين دنيا، در عالم برزخ با يكديگر همنوا خواهند شد. می‌ماند تشكری از احمد مسجدجامعی و نيز رضائيان مديرعامل سازمان بهشت‌زهرا(س)؛ هرچند كه هر روز با مردگان سر و كار دارد و بايد با ديدن هر روزه سياهی و مرگ از زيبايی‌ها دور باشد، كه چه زيبا ديدگاهی دارد. مدير بهشت‌زهرا(س) كه به يقين قلبی به لطافت قطرات اشكی كه دمادم در بهشت زهرا(س) می‌بارد، دارد، می‌گفت: اين شيوه قبرستان‌داری نيست؛ اول اموات را در بيابان دفن می‌كنند و بعد ما با همه سختی اين بيابان را مشجر می‌كنيم. شما بيابانی را در اختيار من بگذاريد، بعد از مدتی اين بيابان را به پاركی زيبا تبديل خواهم كرد. با طراحی و مهندسی خاص پارك- گورستان- آنگاه كه فضای بهشت زهرا(س) تكافوی دفن مردگان شما را نداشت، پاركی كه مهندسی قبرستان را از ابتدا در راه‌اندازی آن در نظر گرفته‌ايم پذيرای مردگان خواهد بود كه نه در بيابان كه در پاركی زيبا خواهند غنود.
مرگ مهران قاسمی، جوان 30 ساله پرانرژی مطبوعات كه به گفته آقای دكتر حق‌شناس مديرمسوول روزنامه اعتماد ملی، كوهی بود در دريا كه تنها نوك آن پيدا بود و همه استواری مهران، زمانی پيدا می‌شد كه اين كوه هميشه‌خندان را می‌شد تا سال‌های ديگر رصد كرد. مهران رفت تا اصحاب رسانه را صاحبخانه كند. او كه با همسرش- سارا- هر روز هزاران كلمه را توليد می‌كردند مالك سرپناهی نبودند اما همه اهالی رسانه را صاحب سرپناه كردند. مرگی چنين تاثيرگذار و ماندنی را به پدر، مادر، برادران و خانم معصومی و خانواده ايشان كه مظلوميت را از نام خود دارند تسليت می‌گويم.
(روزنا- وب سايت خبری اعتماد ملی)